رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

unforgettable moments

بدون عنوان

سلام عشق من ! امروز 21  رمضان  تعطيل رسمي !  تو تعطيل هستي ولي من نه !‌  طبق معمول صبح كه داشتم ميومدم  همش بهم  ميگفتي  " چي ميشه امروز نري سر كار ؟‌ " حالا صبح بري بعدش مياي ، دوباره بايد بري سر كار ؟  نميدونم  خدا كنه حداقل بعدازظهر رو تعطيل كنه الان ديگه نميدونم چي بايد بنويسم . روزهاي من و تو به همين  " نرو سر كار  و  كي مياي خونه "‌ ختم ميشه ! ...
28 تير 1393

رونالدو!

سلام عشق من !‌ چند روز پيش رفتي و موهات رو كوتاه كردي . خيلي قيافت عوض شد !  خودت همش ميگي روناردو شدم ! ميگي من برزيل شدم !‌ حالا وقت نكردم ازت عكس بگيرم . شايد امروز بگيرم ... از اين زندگي متنفرم ... به خاطر تو تحملش ميكنم ، تنها انگيزه من براي ادامه و تنها بهانه من براي ترس ، تنها فكر من در تمام لحظه ها ...   ...
23 تير 1393

پسر يا دختر ؟!

سلام عشق من اول اينكه يه خبر بد براي خودم و يا تو دارم . اينكه شايد ديگه نتونم تو رو با خودم بيارم سر كار !‌ بگذريم ... چند روز كه ازم ميپرسي : مامان تو پسر دوست داري يا دختر ؟ !  منم ميگم : پسر . بعدش تو ميگي : منم پسرم ديگه !   نميدونم چرا اين سوال رو مي پرسي .... ...
18 تير 1393

من رو ببخش

سلام عشق من من واقعا از خودم متنفرم . خيلي احمق هستم . البته دست خودم نيست ولي ميتونم كنترلش كنم . من عاشق چشمهاي رنگي مخصوصا آبي هستم . و البته پوست سفيد ! متاسفانه هميشه هم اين رو به زبون ميارم و اگه توي خيابون يه بچه با اين مشخصات ببينم  نا خداگاه نگاهش ميكنم و ...  .  ديروز كه داشتيم با هم ميرفتيم تا يه كيف بخريم يه پسربچه توي كالسكه نشسته بود با چشمهاي آبي درشت . من نگاهش كردم و به تو گفتم : اون بچه رو ببين چقدر خوشگل ! رفتيم و چند دقيقه بعد ، نرسيده به فروشگاه  به من گفتي :‌ اي كاش چشمهاي من آبي بود !‌ من دوست دارم چشمهام آبي باشه ! خيلي ناراحت شدم . خودم ...
15 تير 1393

تولدت مبارك !

سلام عشق من   امروز تولدت ... البته ما پنج شنبه تولد گرفتيم ... از صبح دارم سعي ميكنم كه عكسها رو آپلود كنم ولي نميشه ... چند تا جمله ازت ميخوام بنويسم : شب كه تولدت تموم شد بهم گفتي : مامان چرا اين همه بادكنك خريدي ؟   گفتم  خب براي اينكه تولدت قشنگ بشه و تو خوشحال بشي .... تو بهم گفتي :  ولي من خوشحال نشدم !   گفتم آخه چرا ؟ چون من كادو نگرفتم . من دوست داشتم كادو بگيرم !   { آخه همه پول دادن } مامان ميشه باز هم برام تولد بگيري كه شيش سالم بشه ؟‌   ديروز برات يه اسباب بازي كوچيك گرفتم كه خودت انتخاب كرده بودي و خوشت اومده بود ... خلاصه خيلي خوشحال...
15 تير 1393

تولد ... خونه

سلام عشق من ديگه ديروز رفتيم و كيك رو سفارش داديم ! در كمال ناباوري قنادي گفت كه ميتونه اون كيك رو درست . كنه ... خلاصه خيلي حيف شد كه نتونستم يه جايي گير بيارم كه بشه همه رو دعوت كنيم !‌ ديروز برات لباس هم خريدم خيلي خوشكل هست ! حالا بعد عكس گرفتيم اينجا برات ميذارم . فقط بادكنك نگرفتم . اميدوارم كه امروز بشه برم بازار . خب از تولد كه بگذريم بايد بگم كه اين قسمت از زندگيمون رو يادم رفته بود برات بنويسم ! ما از اول ارديبهشت اومديم خونه ماني ني و اينجا زندگي ميكنيم . البته بايد بگم كه امير هم خونه مادرش زندگي ميكنه ! قرار تا سال ديگه بمونيم . چرا ؟!‌ نميدونم ... اينطوري شايد بتونيم توي اين...
11 تير 1393

تولد

سلام عشق من هفته ديگه تولدت هست . ولي به علت اينكه خونه نداريم نميتونم برات تولد بگيرم . فقط يه تولد مختصر توي خونه ماني ني ميگيريم . امروز غروب ميريم تا كيك و سفارش بديم . آخه 5شنبه ميخوام تولدت رو بگيرم . خب من دوست داشتم كه اين كيك رو برات سفارش بدم  ولي ميدونم كه توي اين شهر لعنتي اين رو درست نميكنن حالا امروز سعي خودم رو ميكنم ولي اگه نشد فقط كله اش رو  سفارش ميديم ! چون خودت هم گفتي كه اسپايدرمن  رو دوست داري ...   ...
9 تير 1393

پيش دبستاني ...

سلام عشق من امروز صبح با هم رفتيم و تو رو ثبت نام كرديم ! پيش دبستاني  (فرشتگان ) ... امروز يه نگاهي به عكس 3*4  كه براي ثبت نام گرفتيم  انداختم ، ديگه بزرگ شدي .   ...
2 تير 1393
1